می نویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد
دخترم ! تو نهال کوچکی هستی که در باغچه زندگیم رشد می کنی . همچو باغبانی به پایت شیره جانم را می ریزم و در انتظار شکوفه دادنت بی قرارم. تو قد می کشی و بزرگ می شوی و هر روز مستقل تر! اما من شکسته تر و به تو محتاج تر. امروز تو در آغوش من جای می گیری و دور نیست فردایی که دستان نیازمند من در دستان تو جای گیرد. امروز تو برای بلند شدن و ایستادن نیاز به دستان من داری و فرداها من برای استوار ماندن به بازوی تو نیاز خواهم داشت. امروز با هر خنده تو روح زندگی در کالبدم دمیده می شود ولی آیا فردا اشک من دل جوان تو را کمی نرم خواهد کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ...
نویسنده :
مامان سارا
10:39